هوای دل
از زندگانیم گله دارد جوانی ام
شرمنده جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
گوش زمین نیست به ناله من آشنا
من طائر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
یاد روزهای با هم بودن به خیر
شرمنده جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
گوش زمین نیست به ناله من آشنا
من طائر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
یاد روزهای با هم بودن به خیر
+ نوشته شده در دوشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۰ ساعت 11:13 توسط رضا
|
با کدامین رو ما روز شمارش باشیم؟؟ عصرها منتظر صبح وصالش باشیم ؟؟ سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است . آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم ؟! اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید . به گمانم که بنا نیست که جمله رکابش باشیم .